شاید یک روز از خواب بیدار شوم ...
و ببینم زندگی یک خواب بود ...
یک کابوس ، یک رویا ی تلخ ...
یا که یک خاطره ی زیبا بود
به خلوت من خوش اومدی ، اینجا کجاس ؟ اینجا شب های پر ستاره ی پسری بی ستاره ـس
بهت پیشنهاد میکنم خیلی اینجا نمونی چون ممکنه خدایی نکرده حال من رو بفهمی و حالت بد شه واسه همینه که من کسی رو به دنیام راه نمیدم ، هیچ کس ...
چی ؟! نه قضیه عشق و عاشقی و شکست عشقی و مثلث عشقی و از این چیزا نیست
فقط همینو بگم که من از جنس شما نیستم ، از جنس آدما !!!
من از جهان دیگه ای میام
اگرم می خوای با افکار من بیشتر آشنا بشی به شعر بالا که تو 12 سالگی گفتم کمی فکر کن
خیلی هم درگیر افکار من نشو ، این آخرین اخطاره
و در پایان :
شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان !
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پر پر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم.
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند.
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مست !
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام.
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.
شب هاتون پر ستاره